تاریخچه هیپنوتیزم :ادامه راه
تاریخچه هیپنوتیزم: سال های آغازین |
تاریخچه هیپنوتیزم:سیرتکاملی |
تاریخچه هیپنوتیزم:هیپنوتیزم علمی |
تاریخچه هیپنوتیزم: ادامه راه |
تاریخچه هیپنوتیزم: تکامل شیوه های علمی |
تاريخچة هيپنوتيزم را با شاگردان مسمر و ديگر دانشمندان بزرگ و نامي در اقصي نقاط جهان دنبال ميكنيم.
در ادامة راه مسمر، كنت ماركي دوپوي سگور اولين كسي بود كه نشان داد يك شخص ميتواند در شخص ديگر اثر كند، آنهم به حدي كه سبب تغييرات زيادي در آن شخص گردد.
در حقيقت ميتوان دوپويسگور را بنيان گذار راهي دانست كه منجر به كشف اصول و تئوريهاي مسمريسم زمان خود يا هيپنوتيزم زمان فعلي شد. گرچه خودش نتوانست آنها را كشف كند. او در مورد مسمريسم ميگويد: اين پديده بر خلاف آنچه دانشمندان تصور ميكنند، استثنائي نيست و نبايد آنرا مثل گوسالة دو سر يا گوسفند سه پا، منسوب به بوالهوسي طبيعت دانست، بلكه اين پديده يك حالت عادي است كه ميتوان به قوانين آن پي برد و حتي آنرا تكرار كرد. يعني در حال بيداري ميتوانيم هر يك از افراد بشر را به خواب مغناطيسي برده و آنها را وادار به انجام اعمال و حركاتي كنيم كه قصد و نيت شخصي آنها در انجام آن اعمال و حركات مؤثر نباشد.
كنت هر دستوري كه در عالم خواب مغناطيسي به خفتگان ميداد آنها اجرا ميكردند. حتي دستوري به آنها داده ميشد كه پس از خواب و بهنگام بيداري آنرا اجرا ميكردند.
كراراً اتفاق ميافتاد كه دكتر مسمر در حاليكه مشغول معالجة بيماران بود و بوسيلة پاسهاي مغناطيسي ميخواست در آنها توليد بحران كند و يا هنگاميكه چشمان خود را به چشمان آنها ميدوخت، بيماران خميازه ميكشيدند و سست ميشدند و پلكهاي آنها بسته ميشد و بدون اراده به خواب ميرفتند، اما چون او غير از توليد حالت بحران در بيماران هدف ديگري نداشت، لذا به اين آثار توجهي نميكرد.
در ضمن دپويسگور اولين كسي بود كه به تشابه بين حالت خواب مغناطيسي و خواب طبيعي اشاره كرد و همچنين حالات خلسة عميق را بعنوان يك سومنامبوليسم مصنوعي معرفي نمود. او معتقد بود كه خواب مغناطيسي را بدون هيچگونه (بحراني) ميتوان ايجاد كرد. در حاليكه مسمر وجود اين بحران را ضروري ميدانست.
![]() |
هیپنوتیزورفرانسوی دیوسگور[Marquês-de-Puységurs] |
در جريان تكامل هيپنوتيزم به شخصيتي برجسته برميخوريم بنام آبه فاريا كه يك راهب پرتغالي بود. فاريا معتقد بود اساس مسمريسم «تمركز فكر» است نه نيروي مغناطيسي، به نظر او مانيه تيزورها يگانه كاري كه انجام ميدهند، ايجاد تمركز فكري فوقالعاده در بيماران است. ابراز اين عقيده در تكامل هيپنوتيزم تأثير زيادي داشت گرچه در آن زمان به اين نظريه توجه چنداني نشد.
دكتر دوپوتت نيز فعاليتهايي در زمينه گسترش و كاربرد افكار مسمر پس از او داشت.
دكتر بارون دوپوتت فرانسوي يك مبلغ طرفدار مانيهتيزم بود و در سال 1845 يك سلسه مقالات در رابطه با مغناطيس حيواني به چاپ رساند كه در آنها هزاران گزارش شامل كارهاي دكتر جيمز اسديل وجود داشت كه در آنها تنها عامل بي حسي هيپنوتيزم بود.
بارون همچنين انجمنهايي جهت ترويج و گسترش مانيه تيزم تأسيس نمود.
چهرة شاخص و برجستة ديگر كه براي اولين بار از لفظ هيپنوتيزم بجاي مايندتيزم استفاده كرد چشم پزشك و جراح معروف انگليسي بنام دكتر جيمز بريد بود.
او ابتدا به مانيه تيزم اعتقاد نداشت و به كارهاي مسمر با شك و ترديد نگاه ميكرد، اما بعدها درصدد برآمد كه از نزديك عمل مانيه تيزم را ببيند و با ملاقات لافونتين، مانيه تيزور مشهور زمان خود عمل مانيه تيـزم را از نـزديك ديد.
روزي بريد در حال معاينه يك بيمار بود. از وي خواست تا جهت ثبت عكس العمل مردمكهاي چشمانش به چراغي نوراني خيره گردد. در اين هنگام بخاطر آورد با كسي قرار دارد، به بيمار اطلاع داد و از او خواست منتظرش بماند، او بزودي مراجعت خواهد كرد. بيمار به تصور اينكه هر چه بيشتر در نور خيره شود رفلكس مردمكهاي چشمانش بهتر ثبت خواهد شد از منبع نور چشم برنداشت و در آن خيره شد. غيبت دكتر طولاني شد و وقتي به اطاق معاينه برگشت، ميخواست از بيمار عذرخواهي كند كه ديد وي با چشمان خيره به منبع نوراني، باصطلاح خشكش زده و يا به حالت خلسه و جذبه فرو رفته است.
بريد، با شوق فراوان و با عجله به مطب پزشكي كه در مجاور مطب او بود رفت و از او خواست براي مشاهدة يك مورد خلسه مسمري كه بر اثر خيره شدن به يك چراغ در يك بيمار ايجاد شده به مطب او بيايد. بريد و همكارانش مدتي به بيمار خيره شدند و وقتي وي قصد مذاكره با همكارش را داشت، با كمال تعجب مشاهده كرد او هم تقريباً در حالت خلسه قرار گرفته است.
دقيق شدن او در منبع نوري و تلقين غير مستقيم بريد در اينكه دقت در منبع نور باعث پيدايش خلسه ميشود، و وجود يك فرد خلسه رفتة ديگر بعنوان دليلي بر اين واقعيت در كنار او، در پيدايش اين حالت مؤثر بوده است.
دكتر بريد بخاطر آورد كه يك مانيه تيزور آلماني بنام «وين هولت» متوجه شده بود وقتي لباسش دگمههاي شفاف دارد، زودتر ميتواند سوژه را بخواباند، وي فكر كرده بود شايد برق دگمهها باعث خستگي چشم و حس باصره ميشود و سوژه زودتر بخواب ميرود. بريد ضمناً ميدانست كه مانيهتيزور ديگري بنام «برد» هنگام مانيه تيزم كردن، چشمهاي سوژه را بوسيله اشياء درخشان و براق خسته ميكرد و سپس با تلقينات شفاهي سوژه را بخواب ميبرد. لذا بريد به اين نتيجه رسيد كه ميتوان افراد را با دقيق شدن به يك نقطه نوراني به خواب فرو برد. او اين حالت را با استفاده از كلمه (هيپنوز) كه يك كلمه يوناني بمعني (خواب) است، (هيپنوتيزم) نام نهاد.
دكتر بريد ابتدا تصور ميكرد عامل اصلي در هيپنوتيزم نگاه است، بعدها پس از آزمايشات مكرر به اين نتيجه رسيد كه ممكن است علت اصلي هيپنوتيزم، تلقين شفاهي هيپنوتيزور و تلقين پذيري سوژه يا بيمار باشد و لذا ميگفت: اگر به فردي كه به يك جسم نوراني خيره شده باشد تلقينهاي لفظي هم بشود، نگاه خيره به جسم نوراني وي را خسته كرده و مقاومت او را از بين ميبرد و با كمك تلقين، وي بتدريج به خواب ميرود.
چهرة درخشان ديگري كه در دوران بريد ميزيست دكتر اليوتسن بود. او با انتشار مجلهاي بنام زوئيست در معرفي جهاني هيپنوتيزم نقش مهمي داشت ولي شديداً از طرف همكاران پزشكش مورد آزار و بيحرمتي قرار گرفت. تا جائيكه اين پزشك متبحر مجبور به ترك پست دانشگاهي خود گرديد.
در همين زمان دكتر جيمز اسديل پزشك اسكاتلندي كه ساليان درازي را در هندوستان به طبابت مشغول بود، با آشنايي كه از طريق مجلة زوئيست با هيپنوتيزم حاصل كرده بود، در كلكته براي انجام جراحيها از هيپنوتيزم بعنوان عامل بيهوشي استفاده كرد (در آن زمان مانند حالا بيهوشي وجود نداشت) و صدها جراحي بزرگ و كوچك بكمك هيپنوتيزم انجام داد. مطبوعات هند بيرحمانه نسبت به تجربيات اسديل جبههگيري ميكردند و وي را مورد انتقادهاي شديد و تند خود قرار ميدادند.
در آن موقع ميزان مرگ و مير در جراحيهاي نسبتاً بزرگ حدود 50% بود و اكثر بيماراني كه براي درمان جراحي ميشدند، اگر جراحي نميشدند، بيشتر عمر ميكردند! با استفاده از هيپنوتيزم ميزان مرگ و مير در بيماران دكتر اسديل به حدود 5% رسيد.
اسيديل در مراجعت به انگلستان مقالهاي براي مجله پزشكي انگلستان نوشت و چاپ اين مقاله ناراحتيهاي زيادي براي نويسندة آن بوجود آورد و پزشكان انگليسي بصورتهاي اهانت آميزي او را مورد تمسخر قرار دادند و اعلام كردند مدتي كار كردن در مناطق گرمسيري به عقل او زيان وارد كرده و به اين علت اين دروغهاي بزرگ را مطرح ميكند.
در نيمة قرن نوزدهم داروهاي بيهوشي و ضد درد بتدريج ساخته و وارد بازار مصرف گرديد و مصرف آنها از طرف پزشكان مقبوليت وسيعي پيدا كرد. همان كساني كه قبلاً با برطرف كردن درد از طريق هيپنوتيزم با توجيهات علمي و فلسفي مخالفت ميكردند، در كاربرد وسيع و بيحساب داروهاي شيميايي ضد درد ترديدي به خود راه نميدادند
اكسيد ازت ابتدا براي كارهاي نمايشي و بعنوان گاز خندهآور مورد استفاده قرار ميگرفت. بعدها دندانپزشكان متوجه اثرات ضد درد و بيهوشيآور آن شدند و از نيمههاي قرن نوزدهم از آن استفاده دندانپزشكي كردند. پس از مدتي (كلروفرم) و (اتر) هم كشف شد.
پزشكان در اين عصر بدون آنكه اطلاعات زيادي دربارة داروهاي بيهوشي داشته باشند بطور گسترده از آنها استفاده ميكردند. كسي نه از ميزان تحمل بدن اطلاعي داشت و نه از خطرات اشباع بدن از داروهاي بيهوشي مطلع بود. در آن موقع گلوله بزرگي از پنبه يا پارچه با اتر يا كلروفرم آغشته شده و بر روي بيني بيمار قرار ميگرفت و بعد هم در فواصل زماني كوتاه مقداري از داروي بيهوشي روي پنبه ريخته ميشد و اين كار در تمام دورة جراحي ادامه مييافت.
نه تنها پزشكان و پرستاران، بلكه مستخدمها هم به كار بيهوشي مشغول ميشدند. پزشكان با استفاده از تكنيكهاي جراحي پيشرفتهاي كه ميدانستند، بيماران را عمل ميكردند ولي بيماران در موارد زيادي بعلت ناشناختهاي ميمردند و كسي نميدانست كه عوارض ناشي از بيهوشي غلط، عامل اين مرگها است. اين جريان تا دهة اول قرن بيستم هم ادامه داشت و در اين زمان اين جملة جراحان بصورت شوخي نقل قول ميشد كه: جراحي بخوبي انجام گرديد ولي بيمار مرد.!
قصد از ذكر اين جريان اين بود كه پيدايش بيهوشي مدرن، باعث شد تا كشف درخشان دكتر اسديل ناديده انگاشته شود و به فراموشي سپرده شود، در حالي كه در اين برهه از زمان كاربرد هيپنوتيزم در پزشكي ميتوانست بسيار كارساز و مؤثر باشد.
مسئله ديگري كه لطمة زيادي به علم و هنر هيپنوتيزم وارد كرد، توجه مردم به موضوعات روحي و احضار ارواح بود و مردم هيپنوتيزم را به علت احساساتي كه ميتوانست در افراد ظاهر كند مترادف با احضار ارواح دانسته، جنبه متافيزيك به آن دادند.
![]() |
جراحی دردوره ویکتوریایی اروپابسیاردردناک بود،بدون بی حسی ویابیهوشی ، اما هیپنوتیزم توانست گامی مفید درآرامش بیماران بردارد. |
ليبولت و برنهايم دانشمندان ديگري بودند كه دربارة هيپنوتيزم تحقيقات وسيعي انجام دادند و در تكامل هيپنوتيزم نقش مهمي داشتند.
اين دو بيش از شاركو در تكامل هيپنوتيزم نقش داشتند زيرا برداشت عميقتري از هيپنوتيزم داشتند يا لااقل چند گام جلوتر بودند. برنهايم متوجه اين موضوع مهم شد كه ميزان هيپنوتيزم پذيري افراد طبيعي متفاوت است و عكس العملهايي هم كه نشان ميدهند با يكديگر تفاوت دارند. روشهايي كه برنهايم بكار ميبرد، شباهت زيادي به راههايي دارد كه هم اكنون در كلينيكهاي هيپنوتيزم درماني بكار ميروند.
تلقين كردن براي پيدايش هيپنوتيزم با كلمات آرام، شمرده و آهسته و با طنين لالايي از ابتكارات برنهايم است.
ارائه هيپنوتيزم با اجازه و موافقت بيمار و بكمك ريلاكس كردن و ارائه كلمات و جملات آرام و تسكين بخش كه مشابه با نواي لالايي است و در پي آن بيمار يا سوژه به حالت خواب فرو ميرود، از ابتكارات برنهايم است و در شرايط كنوني هم در كلينيكهاي هيپنوتيزم درماني، به همين صورت انجام ميگيرد
در همين زمانها بود كه يكي از پزشكان معروف بنام دكتر لويد توكي براي درمان بيماران خود در سال 1889 از روشهاي هيپنوتيزم استفاده فراواني برد.